اگر این معیار رو داری، ازدواج رو فراموش کن!
۲ دقیقه

تو یه سال گذشته، هشت گزینه برای ازدواج بهم معرفی شد...
یادمه هشتمین نفر، تقریباً همه چیز داشت: مهربون بود، باهوش بود و آیندهاش روشن به نظر میاومد. اما ایشون مثل اون هفت تای قبلی باز هم باعث شد یه امای کوچیک تو ذهنم کلید بخوره: «نکنه بعداً یکی رو ببینم که باهوشتر و پولدارتر باشه و حسرت بخورم.« باز هم قرار آشنایی رو لغو کردم. ولی اون شب، با حسی از پوچی و سردرگمی به خودم گفتم: فلانی!! ..
دارم با دست خودم، همهٔ راهها رو یکی پس از دیگری میبندم، فقط به امید رسیدن به تصویرِ ایدهآلی که تو ذهنم دارم»"این وسواسِ پیدا کردنِ کاملترین فرد و این هراسِ همیشگی که «مبادا فرد بهتری پیدا بشه و نکنه از قلم بیفته»، بعضیا رو از ساختن یه رابطهٔ واقعی عاجز کرده، آیا این دریای بیپایانِ اسکرول کردنها، در نهایت ما رو در سلولِ تنگِ معیارهای ذهنیمون زندانی نمیکنه؟گاهی فراموش میکنیم که رابطه، نه یه مسابقه برای پیدا کردن «بهترین گزینه»، بلکه یه مسیر برای ساختن زندگی مشترکه.
هیچ انسانی مجموعهای کامل از تمام معیارهای ذهنیمون نیست؛ بلکه ارزش واقعی در توانایی دو نفر برای رشد کردن کنار هم، پذیرش ضعفها و تبدیل شدن به نسخههای بهتر از خودشونه.
اگر مدام دنبال پیدا کردن یه فرد«برتر» باشیم، فرصت تجربهٔ همین رشد مشترک رو از خودمون میگیریم و در نهایت تنها با فهرستی از معیارهای دستنیافتنی باقی میمونیم.
از اون طرف، ترس از جا ماندن یا از دست دادن «فرد بهتر» ریشه تو فرهنگ مصرفگرای امروز داره؛ جایی که حتی روابط انسانی هم مثل کالا، با گزینههای بیپایان مقایسه میشه. اما عشق و تعهد، برخلاف خرید یه محصول، نیاز به توقف، انتخاب و سرمایهگذاری قلبی داره.
البته وقتی که جرئت کنیم دست از مقایسه برداریم و به یه نفر «بله» بگیم، سلول تنگ معیارهای ذهنیمون باز میشه و دریچهای به تجربهٔ واقعیِ آرامش و همراهی رو باز میکنه .
یادمه هشتمین نفر، تقریباً همه چیز داشت: مهربون بود، باهوش بود و آیندهاش روشن به نظر میاومد. اما ایشون مثل اون هفت تای قبلی باز هم باعث شد یه امای کوچیک تو ذهنم کلید بخوره: «نکنه بعداً یکی رو ببینم که باهوشتر و پولدارتر باشه و حسرت بخورم.« باز هم قرار آشنایی رو لغو کردم. ولی اون شب، با حسی از پوچی و سردرگمی به خودم گفتم: فلانی!! ..
دارم با دست خودم، همهٔ راهها رو یکی پس از دیگری میبندم، فقط به امید رسیدن به تصویرِ ایدهآلی که تو ذهنم دارم»"این وسواسِ پیدا کردنِ کاملترین فرد و این هراسِ همیشگی که «مبادا فرد بهتری پیدا بشه و نکنه از قلم بیفته»، بعضیا رو از ساختن یه رابطهٔ واقعی عاجز کرده، آیا این دریای بیپایانِ اسکرول کردنها، در نهایت ما رو در سلولِ تنگِ معیارهای ذهنیمون زندانی نمیکنه؟گاهی فراموش میکنیم که رابطه، نه یه مسابقه برای پیدا کردن «بهترین گزینه»، بلکه یه مسیر برای ساختن زندگی مشترکه.
هیچ انسانی مجموعهای کامل از تمام معیارهای ذهنیمون نیست؛ بلکه ارزش واقعی در توانایی دو نفر برای رشد کردن کنار هم، پذیرش ضعفها و تبدیل شدن به نسخههای بهتر از خودشونه.
اگر مدام دنبال پیدا کردن یه فرد«برتر» باشیم، فرصت تجربهٔ همین رشد مشترک رو از خودمون میگیریم و در نهایت تنها با فهرستی از معیارهای دستنیافتنی باقی میمونیم.
از اون طرف، ترس از جا ماندن یا از دست دادن «فرد بهتر» ریشه تو فرهنگ مصرفگرای امروز داره؛ جایی که حتی روابط انسانی هم مثل کالا، با گزینههای بیپایان مقایسه میشه. اما عشق و تعهد، برخلاف خرید یه محصول، نیاز به توقف، انتخاب و سرمایهگذاری قلبی داره.
البته وقتی که جرئت کنیم دست از مقایسه برداریم و به یه نفر «بله» بگیم، سلول تنگ معیارهای ذهنیمون باز میشه و دریچهای به تجربهٔ واقعیِ آرامش و همراهی رو باز میکنه .















