اگه قراره تموم شه، بذار با احترام تموم شه ...
یک دقیقه

بچه که بودم، یکی از فامیلهایمان در عید نوروز یک اسکناس نو به من داد. آنقدر نو بود که تصمیم گرفتم هیچوقت خرجش نکنم. هر هر پولی دستم می آمد خرج میکردم ولی آن را نه!... برایم خیلی با ارزشتر از یک اسکناس معمولی شده بود.
یک روز میخواستم توپ فوتبال بخرم ولی پولم کم بود... مجبور شدم روی آن پول هم حساب کنم... میخواستم بگذارمش لای بقیه اسکناسها و خرجش کنم ولی دلم نمیآمد...
آخرش درون کودکانهام خباثت عجیبی کرد... اسکناس را برداشتم، در دستم مچالهاش کردم، وقتی که به اندازه کافی از چشم افتاد به راحتی میتوانستم فرمش بدهم و بگذارم لای بقیه اسکناسها و خرجش کنم
امروز داشتم به این فکر میکردم که خیلی از ما آدم بزرگها هنوز هم این خباثت را داریم، فقط فرمش عوض شده.
ما آدم بزرگها هم اگر ببینیم مجبوریم کسی را که خیلی برایمان با ارزش بوده، بیخیال شویم، اول او را در ذهنمان مچاله میکنیم، خرابش میکنیم، همه بدیها را به او نسبت میدهیم و وقش حسابی از چشممان افتاد راحتتر میتوانیم بیخیالش شویم.....
یک روز میخواستم توپ فوتبال بخرم ولی پولم کم بود... مجبور شدم روی آن پول هم حساب کنم... میخواستم بگذارمش لای بقیه اسکناسها و خرجش کنم ولی دلم نمیآمد...
آخرش درون کودکانهام خباثت عجیبی کرد... اسکناس را برداشتم، در دستم مچالهاش کردم، وقتی که به اندازه کافی از چشم افتاد به راحتی میتوانستم فرمش بدهم و بگذارم لای بقیه اسکناسها و خرجش کنم
امروز داشتم به این فکر میکردم که خیلی از ما آدم بزرگها هنوز هم این خباثت را داریم، فقط فرمش عوض شده.
ما آدم بزرگها هم اگر ببینیم مجبوریم کسی را که خیلی برایمان با ارزش بوده، بیخیال شویم، اول او را در ذهنمان مچاله میکنیم، خرابش میکنیم، همه بدیها را به او نسبت میدهیم و وقش حسابی از چشممان افتاد راحتتر میتوانیم بیخیالش شویم.....

















