درک متقابل چگونه حاصل می شود؟
زندگی برای همه ما در کنار یکدیگر معنا پیدا می کند؛
تصور کنید تنها بودیم، با همه امکانات و بدون هیچ محدودیتی؛ بی ارتباط با جهان بیرون و آدمها...
در این صورت همه چیز به یکباره خسته کننده می شد و زندگی را چون باری سنگین بر روی شانه هامان حس می کردیم .
انسان موجودی ست اجتماعی؛
با نیاز به دیده شدن و شنیده شدن و ارتباط گرفتن با آنهایی که دوستش دارند و دوستشان دارد.
و در این راه یکی از اصلی ترین نیازها برای هر کدام از ما، نیاز به درک شدن (و البته درک کردن طرف مقابل) است؛
بخصوص در روابط نزدیکی چون ازدواج و زندگی زناشویی.
همیشه رابطه ای به درستی پیش می رود که درآن دیگری را بفهمیم و بهترینِ خود را برای او بروز دهیم و بهترین طرف مقابل را نیز به همین شکل دریافت کنیم...
در روانشناسی به این موضوع ادراك ميان فردي می گویند؛ شاه کلیدی برای داشتن زندگی آرام و موفق.
ادراکی که به نحوه قضاوت و تفسیر ما از رویدادها برمیگردد...
پس برای جلوگیری از برداشت های اشتباه؛
در مرحله نخست باید درست ببینیم و فرصت های برابر را برای خودمان و طرف مقابل قائل شویم.
شنونده خوبی باشیم؛ که هر چه بیشتر بشنویم، عمق بهتری از نگاه و دنیای طرف مقابل را به زندگی درک میکنیم و سلامت روابطمان را تضمین می کنیم...
ما نیاز به گفتگو و شنیده شدن داریم؛
زمان هایی که خسته ایم، ناامیدیم و یا عصبانی و ناراحتیم باید بیشتر با یکدیگر گفتگو کنیم؛
و این گفتگو همیشه به معنای پذیرش و یا تایید طرف مقابل نیست، بلکه به معنای درک کردن موقعیت پیش آمده و یا به عبارت ساده تر به این معنا که:
" من حال تو رو میفهمم، هرچند باهات موافق نباشم و یا حتی نتونم کمکت کنم."
همینقدرساده ، همینقدر سخت...
ساده، وقتی که اینطور نگاه می کنیم و بار مشکلات و دردهای دیگری را سبک می کنیم...
بی هیچ کار بزرگ و پیچیده ای. با این نگاه که لزوما همه نباید مثل ما فکر کنند و نظری مشابه ما داشته باشند.
و البته سخت، زمانی که درک کردن برای ما معنایی جز وادار کردن طرف مقابل به آنچه که ما فکر میکنیم و یا زیر بار پذیرش او و مشکلاتش رفتن، ندارد و در نهایت او را با دردهایش تنها می گذاریم، تا زمانی که این اتفاق بارها و بارها تکرار شود و بالاخره روزی، جایی مثل یک بمب منفجر شود و نه تنها خودش، که ما و زندگی مان را نیز زیرورو کند.
ما نیاز به شناخت و درک تفاوت ها داریم؛
بین انسان ها و البته دو جنس زن و مرد تفاوت هاي فراوانی وجود دارد؛ که بعضي از اين تفاوت ها ريشه در عوامل زيستي و فيزيولوژيك است و بعضي دیگر ناشي ازعوامل اجتماعي، خانوادگی و فرهنگی...
برای مثال در بروز احساسات؛ زمانی که خانمها از موضوعی ناراحت هستند، تمایل بیشتری به گفتگو و ابراز هیجان کنند، این کار به آنها در کاهش استرس و ناراحتیشان کمک میکند.
و در مقابل آقایان در شرایط مشابه تمایلی به صحبت در مورد مسائلی که باعث ناراحتی آنها شده، ندارند و ترجیحشان سکوت و خلوت و تنهایی است و اگر این موضوع به درستی از طرف خانمها درک نشود، گاه منجر به بروز مشاجره و اختلاف می شود.
ما نیاز به همدلی و همراهی و درک شدن داریم؛
نیازمند به فهمیده شدن از لابلای حرفها و رفتارهایمان؛ که هر آنچه از ما سر میزند، انعکاس درون ماست.
و در این مسیر باید با نیازهای خود و طرف مقابل آشنا باشیم و آنها را به طور " شفاف و مستقیم " بیان کنیم؛
هیچ کس از درون ما خبر ندارد و این انتظار که " او خودش باید متوجه وضعیت، مشکل و یا خواسته من باشد" انتظار نابجایی ست.
درک کردن دیگری يعني بتوانیم مسائل، مشکلات و خواسته های طرف مقابل را حتي زماني كه در شرايط او قرار نداریم و یا با آنها موافق نیستیم، بفهمیم و براي عقیده و احساس او ارزش قائل شویم؛
که به قول حضرت حافظ:
کمتر از ذره نه ای، پست مشو عشق بورز / تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان