loading

مصاحبه با امین و ریحانه، یک تجربه شیرین بعد از یک تجربه تلخ

post-cover
با هم آمدند، چهره‌ها جوانتر از پارسال، و لبها از ته دل خندان. هر کدامشان را حدود یک سال پیش دیده بودیم، در شرایطی که از زندگی قبلی خود به هر ترتیب و با جا گذاشتن خیلی چیزها خارج شده بودند. اما این بار روزگارشان خیلی شیرین بود و انتظار فرزندی را هم می‌کشیدند. امین آقا. مهندس. متولد 1360. ساکن غربی ترین مناطق تهران؛ که حدود 5 سال پیش از همسرش جدا شده بود خواهان خانمی متولد 66 یا کم سن‌تر، خانه دار یا شاغل پاره وقت و چادری بود. مصاحبه‌اش که تمام شد، با احتیاط خانمی را که یک بار با من در زمینه ازدواج مشورت کرده بود، به وی معرفی کردم. خانم متولد 62 بود، فوق لیسانس داشت و کارمند دولت بود. چادری هم بود با تجربه یک ازدواج کوتاه مدت. معرفی را با احتیاط انجام دادم چون ایشان گفته بود همسر شاغل نمی‌خواهد و خواستار تفاوت سن 6 سال یا بیشتر بود؛ ولی بقیه مشخصات طرفین کاملا تناسب داشت.



تبیان: چطور شد که وارد مسیر همسان‌گزینی شدید؟

امین: میزگردی را در تلویزیون دیدم و بعدش هم رونمایی از همسان‌گزینی. نظرم جلب شد و ثبت نام کردم. ولی چون سایت تغییراتی داشت، ثبت نامم نیمه کاره ماند تا سه ماه بعد که دوباره در رادیو در مسیر اداره شنیدم که در همین باب گزارشی پخش می‌شد. دوباره یادم افتاد و همان روز ثبت نام را کامل کردم.

ریحانه: من هم در دو مرحله ثبت نام کردم. بار اول اطلاعاتم را ذخیره کردم و ادامه‌اش را روز دیگر انجام دادم.

تبیان: اولین روزی که امین آقا را دیدیم انگار سایه غمی در نگاهش بود. الان می‌بینیم الحمدلله روحیه‌شان خیلی فرق کرده و نشاطی که در رفتارشان دیده می‌شود محسوس است. حتی جوان‌تر به نظر می‌رسند.

ریحانه: حق با شماست. آنچه ما دو تا را با هم خوب لینک کرد، مسائل اعتقادی بود. چون هر دو روی این مباحث تاکید داشتیم. به همین جهت وقتی مقداری صحبت کردیم و متوجه این امر شدم، خیالم از جنبه‌های دیگر هم راحت شد. این بحث مهمی است که می‌تواند تمام زندگی را پوشش دهد و بر سایر جنبه‌ها هم سایه می‌اندازد. به همین دلیل خاطرجمع شدم که در سایر زمینه‌ها هم همین است. نمی دانم این موضوع متقابلا برای همسرم هم اطمینان ایجاد کرد یا خیر؛ ولی برای من چنین بود. وقتی رفتارهای دور و نزدیکشان، صحبت‌های خود ایشان و خلاصه همه چیز را مشاهده کردم، ظرف یکی دو جلسه به این جمع بندی رسیدم که آنچه ایشان می‌گویند و عمل می‌کنند تقریبا یکسان است. حتی شاید عمل‌شان بهتر از آن چیزی است که می‌گویند؛ پس از آن خیالم راحت شد و خیلی از مسائل را پذیرفتم.

تبیان: پس درواقع این همان ویژگی امین آقا بود که باعث شد بخواهید جلسات گفتگو را ادامه دهید. به خاطر دارم که در روز مصاحبه اولین چیزی که برای امین آقا مهم بود، همین مسائل عقیدتی بود. اصلا هیچ صحبتی در باره قد و قواره و ویژگی‌های ظاهری فرد مورد نظرشان نکردند.

امین: بلی. اولین مبحث، موضوع عقیدتی بود که پیامدهایش حجاب و عفاف است که خیلی برایم مهم بود. در گام بعد باید می‌دیدم خلق و خوی‌شان چگونه است. این که احیاناً خوی پرخاشگرانه، غیرصبور و ... نداشته باشند. چون من در زندگی اولم از این موضوعات خیلی آسیب دیده بودم. خوشبختانه ایشان هم حجاب کافی داشتند و هم صبور بودند. اهل درگیری و کشمکش و ... نبودند. وقتی مادرشان را هم دیدم که خانمی آرام و صبور هستند اطمینانم بیشتر شد و استرس و نگرانی‌ام کاهش یافت. بعدا هم در زندگی برایم ثابت شد چیزهایی که برایم مهم است ایشان همه را به شکلی عالی دارند.

تبیان: قرار روز اول چگونه تعیین شد؟

ریحانه: معرف تبیان با هر دوی ما تماس گرفتند. امین آقا جایی را برای ملاقات در نظر نداشتند. بنابراین من بررسی کردم و با توجه به این که محل کارم مرکز شهر بود در لابی یک هتل قرار گذاشتیم که جایی دنج و آرام و از هر نظر مناسب بود.

تبیان: ولی گویا در جلسه اول نظرتان مساعد نبود؟

ریحانه: بلی. راستش با شنیدن صحبت‌های ایشان کمی ترسیدم. خود ایشان یا معیارهای فکری شان برایم قابل قبول بودند. ولی . ایشان خیلی بچه دوست داشت و مایل بود همسرش مدت زمان زیادی را در خانه باشد. فکر کردم شاید نتوانم از عهده چیزی که ایشان می‌خواهد بربیایم. بنابراین به ایشان پاسخ منفی دادم.

تبیان: پس چطور شد که به تفاهم رسیدید؟

ریحانه: با اصرار معرف شما برای ملاقات دوم! درواقع، به نظر من درایت امین آقا باعث شد این گفتگو به نتیجه برسد. در جلسه دوم من به هیچ وجه از مواضع خودم کوتاه نیامدم. گفتم من شاغل هستم و برای داشتن این شغل که خیلی مناسب روحیاتم است و از نظر اقتصادی، اجتماعی و فکری مرا پُر می‌کند، تلاش کرده‌ام؛ و نمی‌توانم رهایش کنم. ایشان مطرح کرد که «اگر ده سال از این موضوع بگذرد و با هم ازدواج نکنیم، در یادآوری این ماجرا، آیا گمان نمی‌کنیم که اشتباه کردیم؟ فقط به خاطر شغل؟ بیایید این موضوع را حل شده فرض کنیم و به بقیه مسائل بپردازیم. اگر در تمام موارد دیگر به تفاهم برسیم، این موضوع کنار می‌رود و حل می‌شود.» سرانجام ایشان در مورد شغل من، پس از سنجیدن تمام جوانب، راه آمدند و همکاری کردند.

تبیان: و مهریه؟ و سایر شرایط ضمن عقد، نظیر حق طلاق و مسکن و... آن هم با توجه به شرایط خاص هر دوی شما؟

ریحانه: هیچ کدام‌مان موافق مهریه سنگین نبودیم. روی 110 سکه به توافق رسیدیم. در مورد شرایط ضمن عقد، به نظر من علت مطرح شدن‌شان اینست که طرف مقابل را نمی‌شناسیم و می‌گوییم نکند او پس از ازدواج اذیتم کند. لااقل آن موقع سلاحی در دست داشته باشم. در ازدواج قبلی، مسائل زیادی برای من پیش آمده بود و خانواده‌ام از این بابت سخت چشم‌شان ترسیده بود و معتقد بودند باید با چشم باز پیش رفت. امین آقا می‌گفت «من اصلا نیازی به تعهد دادن محضری و... ندارم. اگر بخواهم بگویم سرکار نرو، همین الان این حرف را می‌زنم. ولی خودم دارم می‌گویم سرکار برو و با شما همکاری می‌کنم.»
از طرفی خانواده‌ام به من گفتند: «ما اخلاق تو را در خانه دیده‌ایم؛ اگر ایشان بعدا نگذارد شما سر کار بروی، شرایط برایت خیلی سخت می‌شود.» و چون اصلا ایشان را نمی‌شناختند و مدل معرفی هم برایشان ناآشنا بود سخت گرفتند. لذا این موضوع (تعهد) مطرح شد. ولی در مورد حق طلاق و ... هیچ صحبتی نکردم چون از این بابت شناخت پیدا کرده بودم. فقط کسب اطمینان خانواده‌ام مطرح بود که در اینجا امین آقا همکاری کردند.

تبیان: بالاخره چگونه اطمینان پدر ریحانه خانم را به دست آوردید؟

امین: امضا دادم! اعتمادشان کسب نشد و بالاخره امضا دادم. وقتی خدمت پدرشان رسیدم، گفتم من اگر قول بدهم پایش می‌ایستم. ولی قول شفاهی به نظرشان کفایت نمی‌کرد و ایشان برای اشتغال و ادامه تحصیل از من تعهد می‌خواستند. در مورد تحصیل ریحانه خانم، گفتم خودم هم دوست دارم همسر آینده‌ام درسش را ادامه بدهد و چیزی نیست که بخواهم مانع شوم. اما ایشان فرمودند باید به عنوان شرط ضمن عقد مطرح شود.

تبیان: خانواده‌هایتان چگونه در جریان قرار گرفتند؟ 

امین: خانواده من در مورد ازدواجم هیچ بحثی نداشتند و هیچ حرفی نزدند. در واقع مرا تشویق به ازدواج می‌کردند.

ریحانه: ماشاالله بعد از ما، اول خواهرشان عقد کردند و بعد هم برادرشان. امین آقا هم در مقطع فوق لیسانس قبول شدند. سرمان حسابی شلوغ شد. بچه و درس و کار و ...

تبیان: مشاوره هم رفتید؟

امین: بلی از ما مصاحبه حضوری گرفتند و با توجه به شناخت مشاور از ریحانه خانم، و از مجموع صحبتی که داشتیم، نظرشان مثبت بود؛ و محض اطمینان آزمون هم گرفتند.

ریحانه: مشاورم به من سفارش کردند در مورد مسائلی که تاکید داری حتما مطمئن شو. ایشان با توجه به شناختی که از امین آقا پیدا کردند، به من فرمودند به خانواده‌ات اطمینان خاطر بده و سپس ادامه بده. شرایطت مشخص باشد و پس از آن وارد زندگی شو. همه چیز را بسنج. راهت را برای زندگی با ایشان مشخص کن.

تبیان: مراسم‌تان در چه حد بود؟

ریحانه: مجلسی در حد یک عروسی ساده گرفتیم تا هر دوی ما در خانواده‌ها و اقوام‌مان معرفی شویم و مبحث قبلی در اذهان همه بسته شود. همه اقوام، ما و خانواده‌هایمان را ببینند و با همسرمان آشنا شوند. لباس در حد نامزدی و خریدهای معمول عروسی و عکس و ... هم در حد همه ازدواج‌ها. و امین آقا هم در هیچ بخشی کم نگذاشتند.

تبیان: الان که انتظار فرزندی را می‌کشید، در مورد اشتغال به تفاهم رسیده‌اید؟

امین: من معتقدم که اشتغال نباید بر رسالت مادر بودن اولویت پیدا کند. اگر خانمی بتواند کارش را طوری هماهنگ کند که به فرزندپروری‌اش کمترین صدمه وارد شود خوب است. چیزی که با هم قرار گذاشتیم این بود که بچه ما مهد کودک نرود. به ایشان گفتم شما اگر مایل هستی سر کار برو، ولی برنامه‌ریزی‌ات طوری باشد که حتی المقدور بچه‌ها را خودمان تربیت کنیم. چون فی‌المثل ممکن است من روش تربیتی مادر خودم را برای تربیت بچه قبول نداشته باشم. ممکن است در مورد برخورد مادر‌بزرگ با نوه‌اش حرف داشته باشم. خوب، من کتاب‌های زیادی درباره تربیت کودک مطالعه کرده‌ام و به صحبت کارشناسان زیادی گوش داده‌ام و می‌بینم گاهی اطرافیانم در تربیت بچه‌ها اشتباهاتی دارند. خودم که ادعایی ندارم ولی می‌بینم این روش‌ها از نظر بزرگان علم اشتباه است. ما این همه تلاش کرده‌ایم و علمی را به شکل کاربردی به دست آورده‌ایم. پس لااقل نتیجه‌اش این باشد که بچه‌های ما بهتر از خود ما تربیت شوند. درست است که بعضی تجربه‌ها در زندگی لازم است ولی اگر ما رفتار صحیح‌تری با فرزندان‌مان داشته باشیم، بچه‌ها هم روح و روان سالم‌تری خواهند داشت. روی این نکات خیلی دل نگرانی داشتم و اصل بحثم در زمینه اشتغال همسرم نیز به همین سبب بود.

تبیان: فکر می‌کنید چه عواملی سبب پایداری ازدواجتان می‌شود؟

امین: من بعد از زندگی اولم، تمام عملکرد و رفتارم را در ارتباط با یک خانم زیر سوال بردم و فکر کردم تمام اشتباهات از من بوده که آن زندگی به هم ریخته است. با این که ته ذهنم، تقصیر طرف مقابل سر جایش بود، ولی دیگر کاری به آن نداشتم و به این فکر می‌کردم که من چه مشکلاتی داشته‌ام که نتوانستم یک زندگی را کنترل کنم. پس شروع کردم به مطالعه درباره مهارت‌های همسرداری و زمینه‌های مربوط به آن. خیلی مطالعه کردم، در همایش‌هایی با این موضوع شرکت کردم، سخنرانی‌های متعددی را گوش دادم. 5، 6 سال هم زمان برای فکر کردن داشتم. در این مدت این اطلاعات به مرور در ذهنم جای گرفت و بروز پیدا کرد و ملکه ذهنم شد. در این مسیر، یک سری از ابهاماتی که در ارتباط با خانم‌ها برایم مطرح شده بود برطرف شد. دریافتم که هم خانم‌ها باید روحیه آقایان را بشناسند و هم آقایان روحیه خانم‌ها را. جالب است که همان تکنیک‌های ریز را هم داخلی‌ها و هم غربی‌ها نوشته‌اند و همه یک حرف را می‌زنند. به همین دلیل معتقدم همه همسران باید در مورد یکدیگر مطالعه داشته باشند و دانش خود را افزایش دهند. حتی دریافتم بعضی از کسانی که در این زمینه تالیفاتی دارند، خودشان بار دوم ازدواج‌های موفقی داشته‌اند. خواندن این مطالب و پذیرش و به‌کار گرفتن تجربیات مولفین، از رموز ازدواج موفق است.