مصاحبه با امین و ثمانه. فاز آشنایی خوب پیش رفت، بیا ازدواج کنیم!
امین آقا متولد 1356 اصالتا اهل شهرستانی در جنوب کشور است. کارشناس ارشد مدیریت است که هنگام مصاحبه معلوم شد دانشجوی دوره دکترا بود ولی بعدا انصراف داد. ثمانه خانم متولد 1361 است و مدرک کارشناس ارشد دارد. هر دو ساکن یک منطقه تهران و هر دو فرزند آخر خانواده. این دو نفر که در بهار 94 و به فاصله تقریبی یک ماه در سامانه همسانگزینی ثبت نام کرده و مصاحبه شده بودند، یک روز عصر نیمه آذر 1395 جعبه شیرینی به دست، با هم به موسسه آمدند.
تبیان: پس از اینکه که تبیان شما را به هم معرفی کرد به چه ترتیب صحبت را ادامه دادید؟
امین: بار اول تلفنی با ثمانه خانم صحبت کردم و در اولین زمان ممکن، هماهنگ کردیم و در لابی یک هتل یکدیگر را ملاقات کردیم (میخواستیم محل ملاقات اول، یک جای رسمیباشد). صحبتمان بیش از یک ساعت طول کشید و توافق کردیم که ملاقات دیگری هم داشته باشیم. خانواده من ساکن شهرستان هستند و در جلسات اول حضور نداشتند؛ ولی خانواده ایشان از همان ابتدا در جریان ملاقات ما بودند. بعد از برگزاری جلسات دوم و سوم، من هم موضوع را با خانوادهام که در شهرستان زندگی میکنند مطرح کردم و دیدیم تا حدی تناسب و سازگاری برقرار است؛ لذا هر دو با خانواده مطرح کردیم که قرار است خواستگاری رسمی انجام شود. یعنی رفتیم به سراغ جلسه آشنایی دو خانواده با هم. البته نفرات خیلی مختصری حضور داشتند؛ خانواده درجه یک ثمانه خانم (پدر، مادر و سایر فرزندان خانواده) میزبان بودند و از خانواده من، به علت بُعد مسافت، خواهرم که ساکن تهران است و یکی از برادرانم حضور داشتند. با خودمان گفتیم چنانچه این جلسه به نتیجه برسد به جلسه خانوادگی بعدی میرسیم؛ مدیریت جلسه اول به عهده خود ما واگذار شد. گفتند شما خودتان تحصیل کرده هستید و میتوانید خیلی واقعی و دقیقتر خصوصیات و شاخصهایتان را با هم بررسی کنید. هیچ دخالتی از طرف هیچ یک از خانوادهها وجود نداشت و روند کار طبیعی بود. بنابراین در جلسات بعدی نیز به صورت دقیقتر همه خصوصیات و شاخصها را با هم مرور کردیم... و به فاصله حدود سه ماه از زمان ملاقات اولمان، بعد از بررسی تمام جوانب عقد کردیم.
ثمانه: درست است. روز 8 دی 94 مصادف با سالگرد ولادت رسول اکرم (ص) عقد کردیم و اواخر اردیبهشت 95 هم جشن عروسیمان بود.
تبیان: خانوادههایتان میدانستند معرف چه کسی بوده؟
ثمانه: مادر و خواهرم میدانستند معرف ما تبیان است. البته بعداً به دخترهای مجرد خانوادهام گفتم و خیلی هم تشویقشان کردم که ثبت نام کنند.
امین: وقتی خانوادهام پرسیدند چه کسی ایشان را معرفی کرده، گفتم یکی از دوستانم. چون خانواده من نه ساختار موسسه را میدانستند و نه روند کار را.
تبیان: سوالم به این دلیل است که ازدواج به این شکل، به نوعی جدید محسوب میشود و تا اسم اینترنت میآید همه فکر میکنند پای چت و آشنایی اینترنتی و از راه دور درمیان است. ولی وقتی مراجعه میکنند میبینند این همان ازدواج به روش سنتی است و کاملا تحت لوای خانواده؛ ملاقاتها نیز کنترل شده است: فقط قدرت انتخاب افراد را بالا میبرد و از معرفیها و خواستگاریهای بیتناسب (و دردسرهای ناشی از آن) احتراز میشود. سوالم اینست که به نظر شما تا چه حد میشود این روش ازدواج را در خانوادهها مطرح کرد و جاانداخت؛ و سرعت پذیرش آن درجامعه چقدر است؟ خود شما هیچوقت فکر نکردید که ممکن است یک وقت امین آقا از شما بپرسد چرا در موسسه ثبت نام کردید؟
ثمانه: الان که نه. (با خنده) همان موقع هم فکر میکنم اعتماد به نفسم خیلی بالا بود.
تبیان: در کامنتهای مطالب سایت، زیاد دیده میشود که دخترها میگویند «اگر ما ثبت نام کنیم بعداً به ما خرده گرفته میشود که چرا برای ازدواج ثبت نام کرده ای.» لذا ناچار میشویم توضیح دهیم که این همان واسطه گری سنتی است.
ثمانه: اتفاقاً به نظر من خیلی علمیتر است. چون شما همسانگزینی میکنید و افرادی را که با هم تطابق بیشتری دارند به هم معرفی میکنید. من که خیلی راضیام.
امین: من چون خودم از سال 74 در تهران مستقل بودم، از این بابت مشکلی نداشتم. خانواده من هم به باورهای سنتی اعتقاد و ایمان دارند منتها روحیه استقلال طلبانه ای در بین تمام اعضای خانوادهام بوده که از زمان دبیرستان هر کس روی پای خودش ایستاده. بنابراین خانوادهام وقتی که فرزندشان کسی را انتخاب میکرد، دخالتهای معمول را اعمال نمیکردند.
تبیان: یعنی نظر شما را وتو نمیکردند؟
امین: خیر، فقط حمایت میکردند. بالاخره به پیشینه رفتاری ما نگاه میکردند؛ به تحصیلات خودم و طرف مقابل؛ چون ما با اطلاعات درست همدیگر را پیدا کرده بودیم. مثلا یکی از باورهای من این بود که فکر میکردم موسسه تبیان میتواند 50 درصد فاز شناخت ما را جلو بیاندازد. مصاحبهگر که با من صحبت میکند مشخصات اصلی پروفایل از قبیل تحصیلات و خانواده و شغل و... به صورت معتبر ثبت میشود. لذا من خیالم راحت میشود که 50-40 درصد راه را رفتهام. میماند نصف دیگرش، که از نظر اخلاقی و عاطفی با هم صحبت کنیم و یک چهارم دیگرش هم میماند برای بحث خانوادگی. بنابراین همسانگزینی کمک میکند که ما با یک فرد شناخته شده و همپارامتر روبه رو شویم. چون در مواردی که خانواده بخواهد معرفی کند سوالات متعددی مطرح است از قبیل اینکه ایشان کیست و تحصیلاتش چیست و ... شاید رسیدن به همین مرحله یکی دوماه طول بکشد. لذا از این جهت تبیان میتواند خیلی کمک کند.
تبیان: قطعا هنگام ثبت نام خواستههایی داشتهاید که در پروفایل شما ثبت شده و کارشناسان تبیان هنگام همسانیابی مد نظر داشتهاند. اما هنگام ملاقات، چه ویژگیهایی سبب شد که فکر کنید ایشان همسر مناسبی برای شما خواهد بود؟ کدام ویژگی یکدیگر را پسندیدید؟
امین: حقیقتش آن اعتماد اولیه وجود داشت و با اطلاعاتی که به من گفتید در همان جلسه اول و دوم خصوصیات کلی را در ایشان یافتم. مورد دوم که بخواهم بگویم، در همان جلسه اول از خودم پرسیدم واقعا چه هستم، چه نقاط ضعفی دارم و به کجا میخواهم برسم. یعنی علاوه بر خصوصیات مورد نظرم، فکر میکنم خداوند هم کمک کرد... و در همان جلسه اول به خودم گفتم این خانم تا بیش از 80-70 درصد برای من مناسب است.
ثمانه: به نظر من هم همینطور بود.
امین: این که تبیان میگوید اگر تا 60 درصد ویژگیها با هم سازگار باشد معرفی میکنیم، من میگویم در معرفی ما، از آن درصد هم بالاتر بود و این امر جوشش ما را برای جلسات بعدی بیشتر میکرد.
ثمانه: من هم خواستگارهای قبلیام را مقایسه میکردم، در صحبت کردن و بررسی خصوصیات اخلاقیشان وقتی نگاه میکردم میدیدم تا 70 یا 80 درصد مشابهت وجود داشت. معمولاً وقتی یک نفر از طرف آشنایان یا دوستان برایم معرفی میشد مادرم خیلی نگرانی داشت و خودم هم در جلسه اول جواب را قطعی نمیدانستم و میگفتم نمیدانم. ولی وقتی ایشان را دیدم در همان جلسه اول گفتم خوب است.
تبیان: مهریه مورد توافق تان چقدر بود؟
ثمانه: خانوادهام به من اطمینان داشتند و همه چیز را به خودم سپردند. اینطور نبود که بخواهند سخت بگیرند. درمورد سایر امور هم به راحتی به توافق رسیدیم. مراسم عقدمان در محضر برگزار شد و بعدش مراسم کوچکی داشتیم که صرفاً خودمان بودیم. هزینه خاصی هم نداشتیم؛ فقط حلقه نشان بود و حلقه ازدواج و خرید لباس.
تبیان: در عروسی تان چند مهمان داشتید؟
امین: راستش اول میخواستیم عروسی نگیریم؛ ولی بعد فکرکردیم خوب است مراسمی با حضور خانوادهها باشد و این که خاطرهاش میماند. بنابراین با حدود 150 نفر مراسم را برگزار کردیم.
تبیان: از این که مراسم را ساده گرفتید راضی هستید؟
ثمانه: بلی خیلی راضی هستیم. تا جایی که میشد مراسم را مختصر گرفتیم. فقط اقوام دست اول از دو طرف و دوستان بسیار صمیمی را دعوت کردیم.
امین: حقیقت این است که در شهر ما وقتی عروسی میگیرند تعداد مهمانها به دو سه هزار نفر میرسد. هر بار که به شهر خودمان میرویم به ما میگویند یک جشن عروسی هم اینجا بگیرید. به آنها میگوییم سنت ها تغییر کرده.
تبیان: دارم فکر میکنم چطور دو سه هزار نفر را سامان میدهند؟!
امین: اتفاقاً کارشان دقیقاً حساب شده است. نه این که فهرست بنویسند، ولی دقیقاً میدانند چه کسانی را به عروسی دعوت کرده اند و چه کسانی در عروسی شرکت کرده اند یا نیامده اند. از نوع مناسباتی است که هنوز در بسیاری از مناطق ایران وجود دارد. اما خیلی ها هم تاثیری از این سنن نمیبینند. البته درباره ثمانه خانم، یک نکته مهم این بود که پدر ایشان همان شب اول به من گفتند مسائل مالی برای من مهم نیست. مراسم را هرطور دوست دارید برگزار کنید. نه راجع به میزان مهریه صحبت کردند و نه راجع به شرایط برگزاری مراسم و این جور مسائل.
تبیان: یعنی سختگیریهای رایج را کاملاً کنار گذاشتند؟
امین: بلی. گفتند مطمئنم که خودتان میتوانید اوضاع را به خوبی مدیریت کنید. در مورد مهریه، به جای اینکه یکی دو هفته چالش داشته باشیم که مهریه چقدر باشد، من پیشنهاد 114 سکه را دادم و ایشان هم پذیرفتند. در حالی که خواهرهای ثمانه خانم هر کدام 800 سکه مهریه داشتند.
ثمانه: واقعاً این چیزها آنقدر مهم نیست. یکی از خواهرهایم چند سال پیش ازدواج کرده بود و دیگری حدود سه سال پیش. خانوادههای شوهرخواهرهایم خودشان پیشنهاد مبلغ مهریه را داده بودند و روی همان توافق شده بود. ولی من گفتم آنقدر که اخلاق و رفتار و احساس اهمیت دارد، میزان مهریه برایم مهم نیست.
تبیان: پس از همان اول، همه چیز خیلی روان پیش رفت.
امین: بلی. گاهی با همسرم در این باره شوخی میکنم و میگویم فاز آشنایی خوب پیش رفت، بیا برویم ازدواج کنیم! (خنده همگی). بس که سریع گذشت... بالاخره ممکن بود اتفاقات دیگری هم بیافتد. ولی خواستههای اولیه خیلی مهم است و آن 60-50 درصد اطلاعات اولیه ای که تبیان به ما میدهد، اینها بخشی از کار ما را راحت کرد. بخش دوم، میماند خود ما، که باید آن را مدیریت کنیم؛ این که خودمان و خانوادهها چگونه میتوانیم با هم مچ شویم... واقعاً آنقدر سریع گذشت.
قبلاً که در باره ازدواج وهزینههایش فکر میکردم، گمان میکردم که خیلی برایم مسأله ساز باشد.
تبیان: تمام موانع را جلوی چشم میآوردید؟
امین: بلی. تمام این موانع جلوی چشمم بود. ولی بعد از این که ایشان را ملاقات کردم و بعد از این که مطمئن شدم احساسم بهاندازه کافی قوی هست، به راحتی مراسممان انجام شد. الان فکر میکنم جشن عقد و عروسیمان یک خواب بود. البته قابل ایشان را ندارد، ولی هزینههایی را انجام دادیم که تا قبل از آن فکر میکردم مانعی برای ازدواج است؛ ولی دیدم مسیر به قدری هموار است که (هزینه) تمام این چیزها خود به خود فراهم می شود.
تبیان: چه مبناهایی را در نظر گرفتید که به زندگی تان استحکام ببخشد؟
ثمانه: حقیقتش دوستی داشتم که به تازگی ازدواج کرده بود. او کتابی در باره آموزش پیش از ازدواج داشت که به من هم قرض داد. در پایان این کتاب یک سری سوالات اساسی که برای زندگی لازم است ارائه شده بود. ما هر جلسه زمان را با هم تنظیم میکردیم و هر بار سوالاتم را مینوشتم و همراه میبردم و در بارهاش صحبت میکردیم. به این ترتیب، در زمینههایی که لازم میدانستیم چندین جلسه صحبتهای اساسی انجام شد. بعد که دیدیم اطلاعات و نظراتمان حدود 70 تا 80 درصد با هم مطابقت دارد، رفتیم به سراغ مباحثی که بین خودمان بود و این که ببینیم از نظر اخلاقی و احساسی چگونه هستیم.
تبیان: بسیار مطرح میشود که آقایان میگویند دختر خانمها بیشتر مسائل مالی را میبینند مثل داشتن خانه و ماشین. متقابلاً دخترها میگویند پسرها فقط ظاهر را میبینند و این که دختر خانم قدبلند و خوشسیما باشد و خانوادهاش پولدار باشد. چگونه خودتان را از این مسائل دور نگه داشتید؟ با مراسم عقدی که توضیح دادید معلوم است که این چیزها را نداشتید.
ثمانه: خوب من از ایشان در باره مسائل مالی هیچ سوالی نپرسیدم. حتی در زمان عقد، میزان دریافتیشان را نمیدانستم. ولی میدانستم کارشان چیست و چگونه وارد این شغل شدهاند. این که چه دارند از قبیل خانه و ماشین را هم نپرسیدم. چون خصوصیات اخلاقی و این که در زندگی چگونه هستند برایم خیلی مهم بود. البته خود ایشان گفته بودند ماشین و خانه دارند ولی اصلا نپرسیدم خانهشان کجاست یا چند متر است. بعد از چندین جلسه، خودشان توضیح دادند.
تبیان: معرفی چندم بود؟
ثمانه: در مورد من معرفی اول بود.
امین: برای من معرفی دوم بود. در اولین معرفی ملاقاتی داشتم و بعد از نیم ساعت متوجه شدم مناسب هم نیستیم.
یک مطلب که شاید برایتان جالب باشد این بودکه یکی از درخواستهایم برای معرفی فرد مورد نظرم این بود که دختر خانم شاغل باشد و برایم مهم بود. ولی الان که مدتی است با هم زندگی میکنیم، بارها به خانمم گفتهام اگر دوست دارید میتوانید سر کار نروید. میبینم ایشان بعد از ظهر به خانه برمیگردد و باید بهامور خانه بپردازد، آشپزی، نظافت منزل و... دلم میسوزد که باید علی رغم خستگی از کار بیرون، کار خانه را هم انجام دهد. در واقع بعد از ازدواج، این شاخص برای من مخفی شد: "این که زن هم باید در این زندگی شهری دوشادوش مرد حرکت و تلاش کند." قبلا دیدگاهم این بود که باید با هم مشارکت داشت و مخارج و هزینهها را در یک سبد تامین کرد. هم فکر میکردم که هزینه زندگی بالاست و هم این که فکر میکردم نباید من به تنهایی مسئولیت همه چیز را به عهده بگیرم بلکه باید مسئولیت همه چیز 50-50 باشد. ولی الان میبینم این چیزی نیست که انسان بخواهد به عنوان یک شاخص رویش مانور بدهد. شاخصهای مانند اشتغال، فقط برای یک نگاه راه دور است. برای سازگاری زوجین، موارد مهمتری در زندگی زناشویی وجود دارد. در واقع دیدگاهم نیز نسبت به قبل عوض شده. تا دو سه سال پیش فکر میکردم اگر فلان مبلغ را پسانداز کنم میتوانم ماشینی را که دوست دارم بخرم. اما الان دیگر اصلا افکارم اینچنین نیست و سعی میکنم کیفیت زندگیام را بالا ببرم. و مثلا فکر میکنم بهتر است یک سفر خوب خارجی برویم و دنیا و مردمش را از زاویه جدیدی ببینیم. این برایم راضی کننده تر است تا خرید آن ماشین.
تبیان: چه توصیه ای برای ثبت نام کنندگان طرح همسانگزینی دارید؟
ثمانه: به نظر من بهترین توصیه این است که به این طرح اعتماد کنند. حتی خودم چندین بار در قسمت کامنتها مطلب گذاشتهام و توصیه کردهام که ثبت نام کنید و به تبیان اعتماد کنید. چون میبینم واقعاً "همسانگزینی" انجام میشود و تلاش میشود فردی که به راستی متناسب با متقاضی است معرفی میشود.
تبیان: پس از اینکه که تبیان شما را به هم معرفی کرد به چه ترتیب صحبت را ادامه دادید؟
امین: بار اول تلفنی با ثمانه خانم صحبت کردم و در اولین زمان ممکن، هماهنگ کردیم و در لابی یک هتل یکدیگر را ملاقات کردیم (میخواستیم محل ملاقات اول، یک جای رسمیباشد). صحبتمان بیش از یک ساعت طول کشید و توافق کردیم که ملاقات دیگری هم داشته باشیم. خانواده من ساکن شهرستان هستند و در جلسات اول حضور نداشتند؛ ولی خانواده ایشان از همان ابتدا در جریان ملاقات ما بودند. بعد از برگزاری جلسات دوم و سوم، من هم موضوع را با خانوادهام که در شهرستان زندگی میکنند مطرح کردم و دیدیم تا حدی تناسب و سازگاری برقرار است؛ لذا هر دو با خانواده مطرح کردیم که قرار است خواستگاری رسمی انجام شود. یعنی رفتیم به سراغ جلسه آشنایی دو خانواده با هم. البته نفرات خیلی مختصری حضور داشتند؛ خانواده درجه یک ثمانه خانم (پدر، مادر و سایر فرزندان خانواده) میزبان بودند و از خانواده من، به علت بُعد مسافت، خواهرم که ساکن تهران است و یکی از برادرانم حضور داشتند. با خودمان گفتیم چنانچه این جلسه به نتیجه برسد به جلسه خانوادگی بعدی میرسیم؛ مدیریت جلسه اول به عهده خود ما واگذار شد. گفتند شما خودتان تحصیل کرده هستید و میتوانید خیلی واقعی و دقیقتر خصوصیات و شاخصهایتان را با هم بررسی کنید. هیچ دخالتی از طرف هیچ یک از خانوادهها وجود نداشت و روند کار طبیعی بود. بنابراین در جلسات بعدی نیز به صورت دقیقتر همه خصوصیات و شاخصها را با هم مرور کردیم... و به فاصله حدود سه ماه از زمان ملاقات اولمان، بعد از بررسی تمام جوانب عقد کردیم.
ثمانه: درست است. روز 8 دی 94 مصادف با سالگرد ولادت رسول اکرم (ص) عقد کردیم و اواخر اردیبهشت 95 هم جشن عروسیمان بود.
تبیان: خانوادههایتان میدانستند معرف چه کسی بوده؟
ثمانه: مادر و خواهرم میدانستند معرف ما تبیان است. البته بعداً به دخترهای مجرد خانوادهام گفتم و خیلی هم تشویقشان کردم که ثبت نام کنند.
امین: وقتی خانوادهام پرسیدند چه کسی ایشان را معرفی کرده، گفتم یکی از دوستانم. چون خانواده من نه ساختار موسسه را میدانستند و نه روند کار را.
تبیان: سوالم به این دلیل است که ازدواج به این شکل، به نوعی جدید محسوب میشود و تا اسم اینترنت میآید همه فکر میکنند پای چت و آشنایی اینترنتی و از راه دور درمیان است. ولی وقتی مراجعه میکنند میبینند این همان ازدواج به روش سنتی است و کاملا تحت لوای خانواده؛ ملاقاتها نیز کنترل شده است: فقط قدرت انتخاب افراد را بالا میبرد و از معرفیها و خواستگاریهای بیتناسب (و دردسرهای ناشی از آن) احتراز میشود. سوالم اینست که به نظر شما تا چه حد میشود این روش ازدواج را در خانوادهها مطرح کرد و جاانداخت؛ و سرعت پذیرش آن درجامعه چقدر است؟ خود شما هیچوقت فکر نکردید که ممکن است یک وقت امین آقا از شما بپرسد چرا در موسسه ثبت نام کردید؟
ثمانه: الان که نه. (با خنده) همان موقع هم فکر میکنم اعتماد به نفسم خیلی بالا بود.
تبیان: در کامنتهای مطالب سایت، زیاد دیده میشود که دخترها میگویند «اگر ما ثبت نام کنیم بعداً به ما خرده گرفته میشود که چرا برای ازدواج ثبت نام کرده ای.» لذا ناچار میشویم توضیح دهیم که این همان واسطه گری سنتی است.
ثمانه: اتفاقاً به نظر من خیلی علمیتر است. چون شما همسانگزینی میکنید و افرادی را که با هم تطابق بیشتری دارند به هم معرفی میکنید. من که خیلی راضیام.
امین: من چون خودم از سال 74 در تهران مستقل بودم، از این بابت مشکلی نداشتم. خانواده من هم به باورهای سنتی اعتقاد و ایمان دارند منتها روحیه استقلال طلبانه ای در بین تمام اعضای خانوادهام بوده که از زمان دبیرستان هر کس روی پای خودش ایستاده. بنابراین خانوادهام وقتی که فرزندشان کسی را انتخاب میکرد، دخالتهای معمول را اعمال نمیکردند.
تبیان: یعنی نظر شما را وتو نمیکردند؟
امین: خیر، فقط حمایت میکردند. بالاخره به پیشینه رفتاری ما نگاه میکردند؛ به تحصیلات خودم و طرف مقابل؛ چون ما با اطلاعات درست همدیگر را پیدا کرده بودیم. مثلا یکی از باورهای من این بود که فکر میکردم موسسه تبیان میتواند 50 درصد فاز شناخت ما را جلو بیاندازد. مصاحبهگر که با من صحبت میکند مشخصات اصلی پروفایل از قبیل تحصیلات و خانواده و شغل و... به صورت معتبر ثبت میشود. لذا من خیالم راحت میشود که 50-40 درصد راه را رفتهام. میماند نصف دیگرش، که از نظر اخلاقی و عاطفی با هم صحبت کنیم و یک چهارم دیگرش هم میماند برای بحث خانوادگی. بنابراین همسانگزینی کمک میکند که ما با یک فرد شناخته شده و همپارامتر روبه رو شویم. چون در مواردی که خانواده بخواهد معرفی کند سوالات متعددی مطرح است از قبیل اینکه ایشان کیست و تحصیلاتش چیست و ... شاید رسیدن به همین مرحله یکی دوماه طول بکشد. لذا از این جهت تبیان میتواند خیلی کمک کند.
تبیان: قطعا هنگام ثبت نام خواستههایی داشتهاید که در پروفایل شما ثبت شده و کارشناسان تبیان هنگام همسانیابی مد نظر داشتهاند. اما هنگام ملاقات، چه ویژگیهایی سبب شد که فکر کنید ایشان همسر مناسبی برای شما خواهد بود؟ کدام ویژگی یکدیگر را پسندیدید؟
امین: حقیقتش آن اعتماد اولیه وجود داشت و با اطلاعاتی که به من گفتید در همان جلسه اول و دوم خصوصیات کلی را در ایشان یافتم. مورد دوم که بخواهم بگویم، در همان جلسه اول از خودم پرسیدم واقعا چه هستم، چه نقاط ضعفی دارم و به کجا میخواهم برسم. یعنی علاوه بر خصوصیات مورد نظرم، فکر میکنم خداوند هم کمک کرد... و در همان جلسه اول به خودم گفتم این خانم تا بیش از 80-70 درصد برای من مناسب است.
ثمانه: به نظر من هم همینطور بود.
امین: این که تبیان میگوید اگر تا 60 درصد ویژگیها با هم سازگار باشد معرفی میکنیم، من میگویم در معرفی ما، از آن درصد هم بالاتر بود و این امر جوشش ما را برای جلسات بعدی بیشتر میکرد.
ثمانه: من هم خواستگارهای قبلیام را مقایسه میکردم، در صحبت کردن و بررسی خصوصیات اخلاقیشان وقتی نگاه میکردم میدیدم تا 70 یا 80 درصد مشابهت وجود داشت. معمولاً وقتی یک نفر از طرف آشنایان یا دوستان برایم معرفی میشد مادرم خیلی نگرانی داشت و خودم هم در جلسه اول جواب را قطعی نمیدانستم و میگفتم نمیدانم. ولی وقتی ایشان را دیدم در همان جلسه اول گفتم خوب است.
تبیان: مهریه مورد توافق تان چقدر بود؟
ثمانه: خانوادهام به من اطمینان داشتند و همه چیز را به خودم سپردند. اینطور نبود که بخواهند سخت بگیرند. درمورد سایر امور هم به راحتی به توافق رسیدیم. مراسم عقدمان در محضر برگزار شد و بعدش مراسم کوچکی داشتیم که صرفاً خودمان بودیم. هزینه خاصی هم نداشتیم؛ فقط حلقه نشان بود و حلقه ازدواج و خرید لباس.
تبیان: در عروسی تان چند مهمان داشتید؟
امین: راستش اول میخواستیم عروسی نگیریم؛ ولی بعد فکرکردیم خوب است مراسمی با حضور خانوادهها باشد و این که خاطرهاش میماند. بنابراین با حدود 150 نفر مراسم را برگزار کردیم.
تبیان: از این که مراسم را ساده گرفتید راضی هستید؟
ثمانه: بلی خیلی راضی هستیم. تا جایی که میشد مراسم را مختصر گرفتیم. فقط اقوام دست اول از دو طرف و دوستان بسیار صمیمی را دعوت کردیم.
امین: حقیقت این است که در شهر ما وقتی عروسی میگیرند تعداد مهمانها به دو سه هزار نفر میرسد. هر بار که به شهر خودمان میرویم به ما میگویند یک جشن عروسی هم اینجا بگیرید. به آنها میگوییم سنت ها تغییر کرده.
تبیان: دارم فکر میکنم چطور دو سه هزار نفر را سامان میدهند؟!
امین: اتفاقاً کارشان دقیقاً حساب شده است. نه این که فهرست بنویسند، ولی دقیقاً میدانند چه کسانی را به عروسی دعوت کرده اند و چه کسانی در عروسی شرکت کرده اند یا نیامده اند. از نوع مناسباتی است که هنوز در بسیاری از مناطق ایران وجود دارد. اما خیلی ها هم تاثیری از این سنن نمیبینند. البته درباره ثمانه خانم، یک نکته مهم این بود که پدر ایشان همان شب اول به من گفتند مسائل مالی برای من مهم نیست. مراسم را هرطور دوست دارید برگزار کنید. نه راجع به میزان مهریه صحبت کردند و نه راجع به شرایط برگزاری مراسم و این جور مسائل.
تبیان: یعنی سختگیریهای رایج را کاملاً کنار گذاشتند؟
امین: بلی. گفتند مطمئنم که خودتان میتوانید اوضاع را به خوبی مدیریت کنید. در مورد مهریه، به جای اینکه یکی دو هفته چالش داشته باشیم که مهریه چقدر باشد، من پیشنهاد 114 سکه را دادم و ایشان هم پذیرفتند. در حالی که خواهرهای ثمانه خانم هر کدام 800 سکه مهریه داشتند.
ثمانه: واقعاً این چیزها آنقدر مهم نیست. یکی از خواهرهایم چند سال پیش ازدواج کرده بود و دیگری حدود سه سال پیش. خانوادههای شوهرخواهرهایم خودشان پیشنهاد مبلغ مهریه را داده بودند و روی همان توافق شده بود. ولی من گفتم آنقدر که اخلاق و رفتار و احساس اهمیت دارد، میزان مهریه برایم مهم نیست.
تبیان: پس از همان اول، همه چیز خیلی روان پیش رفت.
امین: بلی. گاهی با همسرم در این باره شوخی میکنم و میگویم فاز آشنایی خوب پیش رفت، بیا برویم ازدواج کنیم! (خنده همگی). بس که سریع گذشت... بالاخره ممکن بود اتفاقات دیگری هم بیافتد. ولی خواستههای اولیه خیلی مهم است و آن 60-50 درصد اطلاعات اولیه ای که تبیان به ما میدهد، اینها بخشی از کار ما را راحت کرد. بخش دوم، میماند خود ما، که باید آن را مدیریت کنیم؛ این که خودمان و خانوادهها چگونه میتوانیم با هم مچ شویم... واقعاً آنقدر سریع گذشت.
قبلاً که در باره ازدواج وهزینههایش فکر میکردم، گمان میکردم که خیلی برایم مسأله ساز باشد.
تبیان: تمام موانع را جلوی چشم میآوردید؟
امین: بلی. تمام این موانع جلوی چشمم بود. ولی بعد از این که ایشان را ملاقات کردم و بعد از این که مطمئن شدم احساسم بهاندازه کافی قوی هست، به راحتی مراسممان انجام شد. الان فکر میکنم جشن عقد و عروسیمان یک خواب بود. البته قابل ایشان را ندارد، ولی هزینههایی را انجام دادیم که تا قبل از آن فکر میکردم مانعی برای ازدواج است؛ ولی دیدم مسیر به قدری هموار است که (هزینه) تمام این چیزها خود به خود فراهم می شود.
تبیان: چه مبناهایی را در نظر گرفتید که به زندگی تان استحکام ببخشد؟
ثمانه: حقیقتش دوستی داشتم که به تازگی ازدواج کرده بود. او کتابی در باره آموزش پیش از ازدواج داشت که به من هم قرض داد. در پایان این کتاب یک سری سوالات اساسی که برای زندگی لازم است ارائه شده بود. ما هر جلسه زمان را با هم تنظیم میکردیم و هر بار سوالاتم را مینوشتم و همراه میبردم و در بارهاش صحبت میکردیم. به این ترتیب، در زمینههایی که لازم میدانستیم چندین جلسه صحبتهای اساسی انجام شد. بعد که دیدیم اطلاعات و نظراتمان حدود 70 تا 80 درصد با هم مطابقت دارد، رفتیم به سراغ مباحثی که بین خودمان بود و این که ببینیم از نظر اخلاقی و احساسی چگونه هستیم.
تبیان: بسیار مطرح میشود که آقایان میگویند دختر خانمها بیشتر مسائل مالی را میبینند مثل داشتن خانه و ماشین. متقابلاً دخترها میگویند پسرها فقط ظاهر را میبینند و این که دختر خانم قدبلند و خوشسیما باشد و خانوادهاش پولدار باشد. چگونه خودتان را از این مسائل دور نگه داشتید؟ با مراسم عقدی که توضیح دادید معلوم است که این چیزها را نداشتید.
ثمانه: خوب من از ایشان در باره مسائل مالی هیچ سوالی نپرسیدم. حتی در زمان عقد، میزان دریافتیشان را نمیدانستم. ولی میدانستم کارشان چیست و چگونه وارد این شغل شدهاند. این که چه دارند از قبیل خانه و ماشین را هم نپرسیدم. چون خصوصیات اخلاقی و این که در زندگی چگونه هستند برایم خیلی مهم بود. البته خود ایشان گفته بودند ماشین و خانه دارند ولی اصلا نپرسیدم خانهشان کجاست یا چند متر است. بعد از چندین جلسه، خودشان توضیح دادند.
تبیان: معرفی چندم بود؟
ثمانه: در مورد من معرفی اول بود.
امین: برای من معرفی دوم بود. در اولین معرفی ملاقاتی داشتم و بعد از نیم ساعت متوجه شدم مناسب هم نیستیم.
یک مطلب که شاید برایتان جالب باشد این بودکه یکی از درخواستهایم برای معرفی فرد مورد نظرم این بود که دختر خانم شاغل باشد و برایم مهم بود. ولی الان که مدتی است با هم زندگی میکنیم، بارها به خانمم گفتهام اگر دوست دارید میتوانید سر کار نروید. میبینم ایشان بعد از ظهر به خانه برمیگردد و باید بهامور خانه بپردازد، آشپزی، نظافت منزل و... دلم میسوزد که باید علی رغم خستگی از کار بیرون، کار خانه را هم انجام دهد. در واقع بعد از ازدواج، این شاخص برای من مخفی شد: "این که زن هم باید در این زندگی شهری دوشادوش مرد حرکت و تلاش کند." قبلا دیدگاهم این بود که باید با هم مشارکت داشت و مخارج و هزینهها را در یک سبد تامین کرد. هم فکر میکردم که هزینه زندگی بالاست و هم این که فکر میکردم نباید من به تنهایی مسئولیت همه چیز را به عهده بگیرم بلکه باید مسئولیت همه چیز 50-50 باشد. ولی الان میبینم این چیزی نیست که انسان بخواهد به عنوان یک شاخص رویش مانور بدهد. شاخصهای مانند اشتغال، فقط برای یک نگاه راه دور است. برای سازگاری زوجین، موارد مهمتری در زندگی زناشویی وجود دارد. در واقع دیدگاهم نیز نسبت به قبل عوض شده. تا دو سه سال پیش فکر میکردم اگر فلان مبلغ را پسانداز کنم میتوانم ماشینی را که دوست دارم بخرم. اما الان دیگر اصلا افکارم اینچنین نیست و سعی میکنم کیفیت زندگیام را بالا ببرم. و مثلا فکر میکنم بهتر است یک سفر خوب خارجی برویم و دنیا و مردمش را از زاویه جدیدی ببینیم. این برایم راضی کننده تر است تا خرید آن ماشین.
تبیان: چه توصیه ای برای ثبت نام کنندگان طرح همسانگزینی دارید؟
ثمانه: به نظر من بهترین توصیه این است که به این طرح اعتماد کنند. حتی خودم چندین بار در قسمت کامنتها مطلب گذاشتهام و توصیه کردهام که ثبت نام کنید و به تبیان اعتماد کنید. چون میبینم واقعاً "همسانگزینی" انجام میشود و تلاش میشود فردی که به راستی متناسب با متقاضی است معرفی میشود.